مادر سادات سلام علیک
مادر سادات سلام…
مادر جان شنیده ام این روزها دلتان غصه دار غربت علی است…
شنیده ام نانجیبی بی حیا سیلی به صورتتان زده…
شنیده ام زمین خورده اید و چادرتان خاکی شده …
شنیده ام این روزها از پدر رو می گیرید تا کبودی صورتتان را نبیند…
مادر جان شنیده ام این روزها سخت بیمار هستید…
مادر جوانم شنیده ام این روزها برای نماز خواندن از فرزندانتان کمک می گیرید…
مادر جان گفته اند پهلویتان شکسته است…
شنیده ام بخاطر طرفداری لز پدر پهلویتان را شکسته اند…
مادر سادات ، دختر پیامبر ، همسر علی … شنیده ام این روزها هرکس برای عیادت شما می آید بجای دلداری دادن ، زخم زبان می زنند به شما ، به دل پدر و بچه ها…
مادر سادات شنیده ام این روز ها ذکر لبتان شده است “الهی عجل وفاتی ” …
مادر سادات شنیده ام آن روزها با این که در خانه را آتش زدند و بین در و دیوار ماندید چادر از سرتان نیفتاد …
در عوض ما این روزها خود چادر از سر بر می داریم و به قلب شما و فرزندانتان آتش می زنیم …
مادر جان آن روزها پهلویتان را شکستند و این روزها حرمتتان را می شکنیم …
مادر سادات ، پاره تن پیامبر ، با شما بد کردند و می کنند مردم آن روزگار و این روزگار …
می دانم این روزها اینقدر غصه غربت فرزند غایبتان را می خورید که شاید درد پهلوی شکسته یتان را فراموش کرده اید …
مادرم در میان دعاهایی که برای فرزندتان می کنید برای ما نیز دعا کنید که لایق هم رکابی فرزندتان را داشته باشیم…
اللهم عجل لولیک الفرج
صفحات: 1· 2