دلم به وسعت هفت آسمان غصه دارد
دلم به وسعت هفت آسمان غصه دارد…
روزی با حال خراب به مطب دکتر می روی ، دکتر معاینه ات می کند و آزمایشی برایت می نویسد؛ جواب آزمایش مثبت می شود…
تو و همسرت سر از پا نمی شناسید که مادر و پدر شده اید…
در راه برگشت به خانه انگار تمام دنیا مال شماست چندین باز نزدیک است تصادف کنید ، به خنده ها و قهقهه های همسرت که نگاه می کنی با خودت می گویی واقعا اینقدر دوست داشت پدر شود و یا این فکر را می کنی که نکند فرزندمان فاصله بیندازد بین من و او…
محبت و مهربانی همسرت که بیشتر می شود ، با خود می گویی خدایا شکرت که موجودی دارد به ما اضافه می شود و باعث عاشق شدن بیشتر ماست…
تمام زندگی ، کار و درست را تعطیل می کنی تا فرزندت خوب باشد…
اما وای به وقتی که این خوشحالی دوامی نداشته باشد…
وای به وقتی که بگویند این موجود دوست داشتنی را هرگز نخواهی دید…
دنیا روی سرت خراب می شود ، هیچکس حالت را نمی فهمد ، هرکس از نگاه خودش با این مسأله روبرو می شود و باز هم تو می مانی و همسرت…
عجب دنیای عجیبی است ؛ کسانی که تا دیروز ادعا می کردند دوستتان دارند امروز حرفهایی می زنند که آتش به جانت می زند…
فرزندت به دنیا نیامده از دنیا می رود و تو در حسرت به آغوش کشیدن فرزندت در خود فرو می روی و سخنان نیش دار دیگران را تحمل می کنی…
وقتی فریادها و جیغ های پی در پی هم تختیت را می شنوی که برای به دنیا آوردن فرزندش بی تاب است با خود می گویی ؛ خدایا آیا من این لحظه را خواهم دید ؟؟؟!!! و برایش آرزو میکنی که زودتر فرزندش را در آغوش بگیرد و این همه درد و سختی را از یاد ببرد …
اما خودت چه ؟ درد می کشی و هیچ امیدی نداری ، چون فرزندی نداری که بعد از این همه درد در آغوش بگیری و تمام این درد ها و سختی ها را فراموش کنی ….
و در این موقع خدا نکند که زبان به شکوه باز کنی ، خدا نکند که نا شکری خدایت را بکنی ، خدا نکند که بگویی خدایا چرا من ؟؟؟
باز هم بگو خدایا شکرت ، تو چیزهایی را می دانی که من کمترین نمی دانم…
کاش همیشه کسی باشد که بگوید ناراحت نباش عزیزم بی شک خدا چیز بهتری را برایت در نظر گرفته است. همین حرف آرامت می کند ، تمام حرف و سخن ها و زخم زبان ها را از یادت می برد…
و تو می گویی :
خدایا شکرت