ای پیر ترین جوان تاریخ بیا
آقای من تنها در این دور و زمانه
بار فراقت میکشم بر روی شانه
کاری ز دستم بر نمی آید … ببخشید
جز اینکه صبح جمعه می گیرم بهانه
آقا اجازه می دهی تا که بگویم…
… حرف دل خود را به شکل عامیانه
مانند اجدادت,تو هم خیلی غریبی
دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه
خیمه نشین؛مانند آن خانه نشینی…
… که بسته شد دست غیورش ظالمانه
هر کس به فکر زندگی و رشد خویش است
فکر سال و دخل و خرج سالیانه
کاری به کار تو ندارد آن کسی که
از حرص و آز افتاده بین دام و دانه
جای دعا و پند و اندرز و روایت
گردیده گوش ما همه پر از ترانه
پیداست آقا , جای عکس جمکرانت
تصویر نا محرم روی دیوار خانه
اینجا فقط با هیزم دنیا و شهوت
از هر وجودی میکشد آتش , زبانه
دنیا پرستی باعث آن شد بماند
بر بازوی زهرا نشان تازیانه
باید مراقب بود , شیطان در کمین است
میپاشد او بذر گنه را دانه دانه
با این بدی و بی وفایی دارم اکنون
از پیشگاهت التماسی عاجزانه
آقا , دعا کن در مسیر تو بمانم
با لطف تو باشم گدای آستانه….
اللهم عجل لولیک الفرج